تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/8/16 | 11:37 عصر | نویسنده : من و باد و بارون
فقط از جع یارانت
اسیرانی شکسته دل
و یک زینب
و یک سجاد تنها و
سه ساله دختر نازت به جا ماندند
و صحرایی پر از خاشاک
و طفلانت همه پایِ برهنه
خار در پا
رد خون بر خاک صحرا
وَ گوش دخترت خونی
دل زینب...
امان و صد امان...
امان و صد امان امــا
همین خواهر
همین ک یادگار حیدر کرار و زهرای بتول است
فقط زینب
فقط او می تواند
با چنان داغ عظیمی
در چنان جمع رذیل و پَست و دونی
رو کند سمت خدا و
با صدای حیدری گوید
ندیدم من در آن دشت بلا
الا جمیــــــلا
.: Weblog Themes By Pichak :.