فقط از جع یارانت
اسیرانی شکسته دل
و یک زینب
و یک سجاد تنها و
سه ساله دختر نازت به جا ماندند
و صحرایی پر از خاشاک
و طفلانت همه پایِ برهنه
خار در پا
رد خون بر خاک صحرا
وَ گوش دخترت خونی
دل زینب...
امان و صد امان...
امان و صد امان امــا
همین خواهر
همین ک یادگار حیدر کرار و زهرای بتول است
فقط زینب
فقط او می تواند
با چنان داغ عظیمی
در چنان جمع رذیل و پَست و دونی
رو کند سمت خدا و
با صدای حیدری گوید
ندیدم من در آن دشت بلا
الا جمیــــــلا
می شود
در اردیــ بهشـتــ
بهــار بهــار شکفـ ـ ـ ـت...
.
می شود
ریه ها را پـر کــرد...
از یک آسمــان آرامِــش
یا...
می شود دلــ به دریا زد و
موج موج بی قراریــ کرد...
.
می شود
غمــ ها را قاب کرد بر سینـه یِ دیوارِ دلتنگــی
و به آن هـا قـاه قـاه خندیــد...
.
.
می شود از معمولـی ترین هـا...
خاطره انگیزتریـن ساخت...
.
می شود حتی
در کوچه پس کوچه های اردی بهشت
پایــِ پیاده قدم زد ...
تا خود بهشت
.
گویی معبود زیبایی ها...
عنصر عشق را بر تک تک ذرات اردی بهشت پاشیده...
اردیبهشت است دیگر...
چه طعم خوشی دارد
آرامشِ خوردنِ یک لیوان بهار نارنج
در بهار خوابِ اردیبهشتی ...
تو آسوده بخوابـــ
هنــوز چشمانــِ اردی بهشتـــ
بیدار استــ...
امضا: بـ ـ ـارون
یک هفته ای گذشته است...
از آن قیامتِ عراق
جهان پر از سکوت تلخِ واژه هاست...
.
ز گامهای اشتران
و ضربه ی حرامیان
نواده های خاتمت
ز زجه آه می کشند
.
ز ناله های ممتــدِ
دخترک سه ساله ای
زمین هلاک می شود
زمان تباه می شـــود
.
مگر چه دیده در
سر بریده ات
چنان فغان می کشــد
چنین خموش می شود
...
امضاء: بـ ـ ـارون
.: Weblog Themes By Pichak :.